04 : 01 AM
#131
می خوام برم. نمی خوام بمونم!
من این زندگیو نمیخوام!
من اینارو نمیخوام! من اینارو انتخاب نکردم!!
اگه من نباشم شاید خیلی چیزا درست بشه!
من ک نباشم همه چی خوبه.
اینجا موندنم فایده نداره. بغض نمی ذاره نماز بخونم. یا خدا خودش نمیخواد؟!
من به کی اسیب میرسونم ک خدا منو نمیخواد؟! چیکار دارم میکنم؟!
یک ساله از همه چیزم زدم! یک ساله پامو از خونه بیرون نداشتم. یک ساله همه اش بی ابروییه. همه اش ادعا و توهم!
نمی بینه منو!! خدا این نمیبینه منو!! تو ببین!! کسی ک کنارمه منو نمیبینه! تو ببین! مگه از رگ گردن نزدیک تر نیستی؟!
دارم خفه میشم! حالم بهم میخوره از این جو و هوای دور و ورم!
برم شمال ... برم شیراز ... تو خونه ی خودم. تنهایی ... با ادمایی خودم انتخاب می کنم زندگی کنم.
#129
خود کامپیوتر فهمید دارم چرت مینوسم!
فقط یه کلام. خیر و شر دنیا و اخرت بخوره وسط کمر این اموزش و پرورش به حق ناله های دل زینب به حق عبادتای سجاد! کمر این مسولین بشکنه ایشالله تنشون تو گور و زمین بلرزه!
-
دو ماه مونده و من همچنان اندر خم همون کوچه ی لعنتی عم. فقط معجزه می خوام!
باتری موبایلم و تمام مموری ها و هاردم رو دادم دست کیمیا.
مامانم بالاخره لپتاپ خرید و بدنیست ولی پگاه پسندم نیست.
روز اخر مدرسه رو نمیگم. اخری باری بود ک نشسته بودم تو حیاط و ناهار میخوردم. روزی ک 12 سال منتظرش بودم ... تک تک لحظه هاشو بلعیدم.
تو تمام در و دیوار مدرسه نوشتم. اسممو اسم اکیپ و ...
تو بغل هم گریه کردیم.
درویش گفت منم مث باباتون. تهش هیچی نمیشه. تهش شما بازم زنذگیو ادامه میدید. رفتم جلو درویش واستادم فقط اشک ریختم بی حرف نگام کرد.
گفت تهش بازم همون پگاهی. ارومم کرد.
ولی من این پگاهو نمیخوام. من این پگاه کج و دندون ارتوذنسیو و این دماغ و این خونه رو این کتابارو ... من این طرز زنذگیو نمیخوام!
اگه امسال قبول شم به مامانم اجازه میدم بره دنبال حاملگی. اگه قبول شم بچه میخوام این زنذگی روح میخواد و من بچه میخوام! خودم نمیتونم ولی مامانم ک میتونه!
اون بدنیا میار و من بزرگ میکنم! من 20 ساله میشم مامان دوم برادرم.
ولی اگه قبول شم.
:)))) مانی رو از مدرسه اجراج کردن!! تو اردبهشت ماه!! اونم بچه ی اول دبستانی رو!! شط!! همه میخندیدن!
فقط من بودم ک اب قند میخورم. مامانش باباش همه میخندیدن! واقعا اخراج شدن سر یه نقاشی از هیکل معلم خنده داره؟
گرچه فقط یه روز اخراج بود ولی بازم ... من براش ناراحت شدم.
#128
سه ماه مونده، هم نمیخوام تموم شه هم خدا خدا میکنم تموم شه!
دلم میخواد تمام این دغدغه هارو بالا بیارم. انگار همشون تو معدم انباشته شدن.
حس میکنم زندانیم. نه راه پس دارم نه راه پیش.
هزارتا حرف تو گوشمه.
هزارتا واکنش متفاوت.
هزارتا حال دگرگون.
امسال خیلی خوش گذشت. باورم نمیشه دیگه مدرسه تموم شده و فقط خرداد میریم ک امتحان بدیم. باورم نمیشه سه ماهه دیگه با یه آزمون 4 ساعته نتیجه ی 12 سال درس خوندنمو بسازم.
خدا ببین دارم خفه میشم، ببین دیوونه شدم! ببین دیگه مثل قبلا نگاه نمیکنم!
خدا نمیخوام! 18 سالگیو ک اینقدر منتظرش بودم نمیخوام! هم میخوام هم نمیخوام!
نمیخوام بزرگ شم! نمیخوام کنکور بدم! ولی خسته شدم از بچه بودن از مدرسه رفتن. چه بخوام چه نخوام داره میگذره ولی میشه خوب بگذره؟! من میترسم! من مث سگ از بعدش میترسم!
از اینکه چجوری تموم شه میترسم!!
خدا امروز ک کیمیا درد داشت فقط نشسته بودم نگاه میکردم! هیچ کاری ازم بر نمیومد! حس گه دیدن درد کشیدنش نفسمو بسته بود ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم! خدا من برای رضا و رضایت تو اومدم تو این راه واسه خانوادم اومدم واسه آیندم اومدم. نذار سرم پایین پایین باشه.
خدا به همین شب مقدست قسمت میدم نجاتم بده. خدا من گناه کارم بگذر از گناهم نذار آیندم پای سیاه بودنم بسوزه. مگه نمیگن بزرگی؟ بگذر خدا من بدبختم تو بگذر تو نذار تو کمکم کن من نمی تونم.
خواهش میکنم. منم مث بقیه ی بنده هات ... تو منو نگاه میکنی میدونم.
من بهت قول دادم بذار و کمکم کن بهش عمل کنم. بذار این کابوس با لبخند تموم شه!
#126
الان اون کوووو تا عید تموم شده.
سه ماه دیگه همه چی برای همیشه تموم میشه. همه ی دانش آموزا مث منو دورو وریام فک میکنن یا فقط ماییم که خونه ی اولمون مدرسه است؟ رابطه هامون، ماجراهامون، صب و ظهر و شبمون؟!
آخ که چه حال گهیه از یه جایی به بعد بزرگ شدن! حس رفتن به سمت پیریه مطلق.
فک میکردم بزرگ شم چی قراره بشه حالا! هیچی!
فردا اولین سنجش. درسای پایه. سوم کوفتم نخوندم! البته بجز زبان و دینی و زیست. بقیه اش شوت شوتم این عیدی فقط دوم و پیش خوندیم. جهنم! اینم مث بقیه.
میخوام شانسی بزنم! دیگ بالاتر از سیاهی ک رنگی نیست :)) تازه درویش جونم گفته این کارنامه رو نبینید. فقط برید آرمون بدید یادتون بیاد پایخنامه چه شکلیه :))))
این ریاضیای الکی خوشمون میخوان یه جشن واقعی برای روز معلم بگیرن!
بابا اینا خیلی خوشحالن! اصن امسال موقعش نیست! اینا بکل تو عمق حاشیه عن. تهشم همینا رتبه ی برتر میشن و ما میمونیم پشت خط! خداشاهده ببین کی گفتم! البته زبونم لال اگه ما بمونیم! خدا اون روزو نیاره به حق ناله های دل زینب!!! :))
خلاصه اومدن شعر پارسال رو فقط بیتاشو عوض کردن با اسم اساتید امسال!! ریدن! یعنی حقیقتا تر زدن به کل تنظیما و بدبختیای و سگ دو زدن های پارسال منو سارا ! خداشاهده سر این آهنگ و کلیپ یه هفته کارم خودزدنی و گریه بود یه وقت گیر ندن حذفش کنن!! 135 تا عکس رو واسه تک تک بچه ها مقنعه و حجاب گذاشتم جوری ک خود واحد گرافیک مدرسه نفهمید اینا بی حجاب بودن :)) بعد این اوزگلا اومدن کل کلیپ و آهنگ و به گه دادن! خلاصه ک مام تر زدیم به برنامه اونا و باز آهنگ و گلیپ افتاد دست تجربیا ^-^
تم آهنگ ستاره ی سینا حجازی - با کلیپ پنزی آ ساز ^-^
گرچه خودم تو جشن شرکت نمیکنم. جدا انصافانه کار خزیه واسه پیش!
بعد دیگ چی ... آها پام! اقا این هنوز خونریزی داره!! هر کی عکس پامو دید پا درد گرفت :)) هیچی دیگه موقع پله بالا مایین رفتن مث پرگار دور خودم کمان میزنم :)) البته سنسور آسانسور کیمیا هس ولی خب دیگ ... :))
دیگه دیگه ... آها! دوهفته دیگ مدرسه و سر کلاس نشستن بای بای!! :)) آقا خدایی خیلی تخمی زود تموم شد! خیلی!
علیرضا اس نمیده پی ام نمیده! کس باباش! فک کرده اون سلام نده من سلام میدم!!!! مردک!
خلاصه داره خوس میگذره گوش شیطون کر! به حمدالله!
#125
تازه درد این سیم جدیده ی دندونم ساکت شده بودآ !!
اصن نمیشه دو دقیقه من سالم باشم!
پام گیر کرد به سیم جاروبرقی اومدم بپرم نخورم زمین با زانو رفتم تو میز!
آخخخخخ گفتم زانوم شکست! موبایلم از دستم پرت شد خورد تو در، در پوستش کنده شد!!
دستمو از رو زانوم برداشتم خوووووون پاشید!! به یه شکل مثلثی روی زانوم گوشتش به کل کنده شده! نداره یه سانت! به گاااااا رفتم!! این جاش میمونه!!
رسما و به معنای واقعی به گااااااا رفتم!!
خداروشکر نشکست! هیچ کسم خونه نیست! همه رفتن کرج! جرئتم ندارم به کسی زنگ بزنم! حاضرم قسم بخورم این بخیه میخواد!
پریدم رو کشو دارو ها اصن دردم و فراموش کردم! فقط دعا دعا میکنم جاش نمونه! یا امام حسین جاش نمونه یا پیغمبر جاش نمونه شما رو به روح پاکتون قسم جاش نمونه!
بتادینم نداشتیم! یه گاز پیدا کردم با باندو چسب افتادم به پانسمان!
خیلی حرفه ای! پست سر هم آیت الکرسی میخونم. چجوری به ننه ام بگم؟! دیگه منو تنها نمیذاره. به سرم می زنه تنها برم این درمونگاه مسجد. ساعت میکوبونه تو دهنم! ساعت دوعه نصف شبه.
تا من باشم دیگه تو خونه لخت نگردم! انگار شلوار عاره ک هیچ وقت پام نیست! پگاه خانم خر نتیجه اخلاقی این به گا رفتنت شلوار نپوشیدنته گاو خر الاغ! قاطر!
الان ولی شلوار پامه ... مامان بابام نفهمن خودمو تیکه کردم!
عمرا فردا بتونم راه برم. خدارو شکر بازم ... نشکست حالا!
با لیزر و اینا جاش میره آیا؟ این رژودرم چی؟ جواب گوعه؟!
خدا بسه چقدر به گا برم آخه؟!
#124
کل پنجره ها پر شده بود از برگای درخت توت بزرگ جلو خونه. برگای بارون خورده و خیس. سبزی و خیسی حالمو دگرگون کرد.
نه حس بیرون رفتن بود و نه حس نگاه کردن. رفتم خوابیدم باز.
ظهرم به همین منوال میگذره.
امسال سبزه گره نمیزنم. امسال سال متفاوت منه. سال دوست داشتنیه من.
سالی ک کل عیدش رو با دوستام بودم و درس خوندم. سال فوق العاده ی من.
بهترین بود و هست و خواهد بود!
بهترین.
مث حس نسیم روی پوست.